لیــــــــــــانای منلیــــــــــــانای من، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

بانوی زیـبـــــــــــــــا

یه عصر پاییزی با دخمل پاییزی

سلام به خوشملم لیانا جون ناز نازیه من وبابایی تو  این روزا حسابی خودتو برا من وبابایی البته بیشتر بابایی لوس میکنی و کلی دلبری میکنی برامون بابایی بهت میگه بیا پیشم بخواب ماساژت بدم تندی میری و دراز میکشی بابا ماسازت میده تو هم کلی کیف میکنی ومیخندی یا اینکه وقتایی که بابایی دراز کشیدست تو هم میری پیشش که ماساژت بده اینم یه جورشه دیگه تو حرف زدنتم تغییری ایجاد نشده یه کلمه ای که اخیرا خیلی تکرار میکنی (گیلگا)(دتووو که از دیروز میگی)با لحن خاصی و با شکل بامزه ای که ما خندمون میگیره زبونتو جوری میدی بیرون که قیافت خنده دار میشه حالا هر وقت تونستم ازش عکس میگیرم و برات میذارم. تعادلت تو راه رفت...
25 آبان 1393

تاتی تاتی

گلم سلام لیانای من دیگه راه افتادی  وبدون کمک  اگه حواسمون بت نباشه چن قدم میری و میای خوشگلم مبارکت باشه وامیدوارم شاهد قدم برداشتنت تو مراحل موفقیتت باشم ...
9 آبان 1393

روزانه های دخملی

سلام  سلام به دخملیه ناز خودم الان که دارم برات مینویسم کنارم ایستادی و با اهنگ سلام خاله  شادونه میرقصی عزیزم  امسال به دو دلیل برات تولد نگرفتم که امیدوارم بتونم سال بعد برات جبران کنم البت یه تولد که نه  یه کیک کوچولو برات گرفتم دور هم نشستیم خوردیم. عکساشو بعدا برات میذارم. خانومم واکسن یه سالگیتو بخاطر سرماخوردگیت 10 روز با تاخیر زدی ینی26مهرر خوشگلم دو هفته ای هس سعی داری بطور مسقل بایستی وتا حدودی هم موفق بودی گلم واینکه از یه هفته ی پیش هم چن قدم ورداشتی     خوشگلم در حال کشیدن نقاشی اولین خط خطیهای عشقکم ...
3 آبان 1393
1