یه عصر پاییزی با دخمل پاییزی
سلام به خوشملم لیانا جون ناز نازیه من وبابایی تو این روزا حسابی خودتو برا من وبابایی البته بیشتر بابایی لوس میکنی و کلی دلبری میکنی برامون بابایی بهت میگه بیا پیشم بخواب ماساژت بدم تندی میری و دراز میکشی بابا ماسازت میده تو هم کلی کیف میکنی ومیخندی یا اینکه وقتایی که بابایی دراز کشیدست تو هم میری پیشش که ماساژت بده اینم یه جورشه دیگه تو حرف زدنتم تغییری ایجاد نشده یه کلمه ای که اخیرا خیلی تکرار میکنی (گیلگا)(دتووو که از دیروز میگی)با لحن خاصی و با شکل بامزه ای که ما خندمون میگیره زبونتو جوری میدی بیرون که قیافت خنده دار میشه حالا هر وقت تونستم ازش عکس میگیرم و برات میذارم. تعادلت تو راه رفت...
نویسنده :
مامان
12:20